رویای گم شده

ساخت وبلاگ
این روزها فرق انسان جهان توسعه یافته با خودم را به طور ملموسی ادراک می کنم.اعتراف به عجز دربرابر واقعیت وپاپس کشیدن از آرزو اولین وتنها انتخاب انسان دراین اعماق است.انسان دراین اعماق جهان،فارغ از جنس و سن و فرهنگ و رفاه اجتماعی،خیلی که بخواهد دست و پا بسته به نظر نیاید،مهاجرت می کند.همین راهبرد است که برخاستگاه اصلی ونقطه ی کانونی تفاوت انسان دست پرورده ی اینجا و انسان معمولی آنجایی که می رود،نور می اندازد.چه وقتی افغانی مستاصل به باله ی هواپیما می آویزد تا خود را به سرزمین موعود برساند و چه خیل متخصصانی که بارسفربرمی بندند وجلای وطن می کنند،به عجز خویش در ساختن جهانی که خوشتر دارند،اعتراف می کنند.اجتناب،ضعیف ترین نوع مواجهه با مساله است.واگذاشتن بازار برای حریف، انتخاب آنان که آستین همت بالا زده اند،نیست! رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 76 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 18:49

"برف نو؛سلام...شادی آوردی ای امید سپید"...این واگوی پژواکی که درسرم می پیچید را گذاشتم روی بازی دختران و پسرانی که زیربارش یک ریز برف درپی هم می دویدند و برف نشسته روی ماشین های کنارخیابان را بازی گوشانه به هم پرتاب می کردند.می خندیدند وخیس از بارش دیریاب برفی بودند که نردبان اتصال شان شده بود.روسری روی شانه لغزیده وبافه ی موهای دختران که در تکاپوی برف بازی به اهتزازدرمی آمد،انتظارطولانی ام برای رسیدن اتوبوس را سرشاراز تماشا می کرد.نزدیک بیست نفری بودند که هم زمان با تعطیلی ادارات از معبر پشت ایستگاه اتوبوس جست و خیزکنان می گذشتند و هربار نگاهم به بازیگوشی عده ای از آنان می چسبید و با آن به چرا می رفت.صدای غش غش خنده ها،کری خواندن ها و شلیک گلوله های برف که پف روی سر و کول دیگری پهن می شد وشتک می زد،کودک دلم را پرطبل می کرد.لبم به خنده واشده بود.نه سرما نه انتظارحریفم نبود.عده ای زیرسایبان چپیده آن راچونان غنیمت جنگی چسبیده بودند.خیال نداشتم هرچقدرهم که انتظار طولانی شود به غنایم شان دست اندازی کنم.اما به ملاحظه ی سن و سال هم یکی از آن جماعت تعارف لختی جا عوض کردن وزیر سایبان خزیدن را نمی داد.از ته مانده ی کاروان بازیگوش دونفری مانده بود که سردرپی هم بی محابای نگاه های بیگانه،سرما و برف را در ابتهاج شان بازی می دادند.چند متری دورتراز آنها سواد اتوبوس را می شد دید که درمیان انبوه ماشین ها به دام افتاده و ذره ذره جلو می آید.احساس می کردم هیچ چیز به اندازه ی کودکی مشتاق صلح نیست.هیچ چیز به اندازه ی کودکی به جهان عشق نمی ورزدومشتاق دیدارش نیست.....باداکه از چنبره ی خود بدرآییم و کودک شویم.بادا! رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 82 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 18:49

نمی دانم چندمین بار بود که ؛خروس همسایه می خواند.اما با صدای خروس بیدارشدم.تماس انگشتانم با صفحه ی گوشی مشتی نور درتاریکی متراکم اتاق پاشیدوچشمانم را چند لحظه خیره کرد.چیزی به پنج صبح نمانده بود.درواپسین دقایق روز گذشته خبر دورکاری دوایر دولتی وسایر موسسات به دلیل اضطرار ناشی از آلودگی برای روزهای شنبه و یکشنبه منتشر شده بود.هشدار سطح نارنجی اولین روزیک هفته ی دیگر را به تعطیلی می کشاند.واضح بود اعضای کمیته ی بحران اسم تعطیلی را می گذاشتند،دورکاری تا پاسخ به این سوال راازسربازکنند که با کدام زیرساخت مناسب تکالیف معطل در اداره را به منزل حوالت می دهید؟زمان زیادی از مصوبات هیات دولت مبنی بر لغو دورکاری به دلیل نبود زیرساخت مناسب نمی گذشت و حتی دبیرکمیته ی مزبور که مکلف به انطباق مصوبات با مقررات هست نیز ازیادبرده بود که توجیهی برای این مغایرت ها دست و پا کند.خبر پشت خبر صفحات مجاز شبکه های مجازی محلی را پر می کرد و تاریخ های جایگزین امتحانات و پیش بینی های روزهای مورد نظر را اعلام می کرد.هفته ی گذشته هم همین اتفاق افتاد اما دلیلش مدیریت مصرف انرژی بود.ازخودم می پرسم؛اگر آلودگی هوا ، کمبود ذخایر سوخت ،سرما و جلوگیری از ازدحام تماشاگرفوتبال، همه یک راه حل و راهبرد مشترک دارند که آن هم تعطیل کردن است، به نظر نمی رسد رجال مملکت کاردشواری پیش رو داشته باشند.کاراز رضایتمندی محدود که سطح غیرحرفه ای در مدیریت وتن دادن به هرچه پیش آید است،گذشته.چنین مصوباتی بیشتر شبیه چاره جویی محصل درس نخوانی است که برای فراراز روز امتحان دنبال مرخصی استعلاجی است.عاقبت عادت بیدارشدن درهمین ساعت هرروز برکرختی ناشی ازسرما و تاریکی غلبه کرد.امکان انتخاب، حس خوشایندی می دهد،حتی اگر میان دوگزینه ی محدود تسل رویای گم شده...
ما را در سایت رویای گم شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koli1389 بازدید : 70 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 18:49